در طی بیش از یک سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه های حق علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های صحرایی، شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی شهدای استان فارس ادامه یافت و سپس با معرفی شهدای مدافع سلامت در بحران کرونا دنبال شد. شهید دکتر «عباس صفرپور» نیز از جمله شهدای مدافع سلامت فارس است که در روزهای بحران کرونا، با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگید و در ادامه معرفی شهدای سلامت استان، با ایشان آشنا می شویم.
شهید دکتر عباس صفرپور
تاریخ و مکان تولد: 20/5/1348 شهرستان فیروزآباد
تاریخ و مکان شهادت: 22/8/1399 بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) شیراز
شهید دکتر عباس صفرپور در سال 1348 در یک خانواده اصیل قشقایی (طایفه چگینی) در شهرستان فیروزآباد به دنیا آمد. او دوران تحصیل در مقطع ابتدایی و راهنمایی را در همان زادگاهش سپری کرد؛ اما برای ادامه تحصیل به دبیرستان شبانه روزی توحید در شیراز آمد.
در سال 1363 هنگامی که هنوز 15 سال بیشتر نداشت برای نخستین بار به جبهه های جنگ که برادرانش نیز در آنجا حضور داشتند، رفت. بعد از اتمام جنگ و شرکت در آزمون سراسری در رشته پزشکی دانشگاه شیراز پذیرفته شد.
بعد از فارغ التحصیلی از درس برای خدمت به مردم محروم جنوب فارس به بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) شهرستان بیرم رفت؛ اما بعد از سال ها خدمت در آنجا سرانجام به زادگاه خود برگشت و در بیمارستان حضرت قائم(عج) شهرستان فیروزآباد مشغول به طبابت شد.
گشاده رویی، صداقت، تعهد، مردم داری و توجه به قشر محروم از ویژگی های بارز دکتر صفرپور در بین همکاران بود.
شهید دکتر صفرپور همزمان با شروع پاندمی کرونا به عنوان یک بسیجی به خط مقدم جبهه مقابله با این بیماری شتافت و در درمانگاه، بیمارستان و مراکز خصوصی شهرستان فیروزآباد به ویزیت بیماران مبتلا به کرونا شتافت و در طی مدت هشت ماه از آغاز کرونا، بیشترین اوقات خود را صرف کشیک شبانه روزی بیماران می کرد. همزمان با اوج پیک سوم کرونا و بعد از ابتلای دکتر صفرپور به ویروس کرونا، با توجه به مجروحیت های شیمیایی که از زمان دفاع مقدس در جسم این پزشک مدافع سلامت وجود داشت، در بخش کرونای بیمارستان حضرت قائم(عج) شهرستان فیروزآباد بستری شد و بعد از وخامت حالش به بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) شیراز انتقال یافت.
سرانجام با وجود تمامی تلاش های کادر درمان، در 22 آبان 1399 به خیل یاران شهیدش پیوست.
شهید دکتر صفرپور از زبان یکی از اساتید دانشگاه:
بنده افتخار آشنایی با این شهید بزرگوار را از دوره دانشجویی ایشان داشتم و استاد راهنمای پایان نامه دوره پزشکی ایشان بودم. دکتر صفرپور دانشجوی کوشا و پیگیری بود که بعد از فارغ التحصیلی نیز ارتباطات بین ما همچنان وجود داشت؛ اما نکته ای که همیشه در صحبت ها و دیدارهایی که با همدیگر داشتیم با او در خاطرم مانده است؛ دلسوزی، پیگیری و نگرانی او برای بیماران و دردمندان به ویژه قشر نیازمند بود.
مرحوم دکتر عباس صفرپور مصداق یک پزشک متعهدی بود که هیچ گاه، هیچ چیزی را با خدمت به مردم عوض نکرد و بالاخره جان خودش را در این مسیر از دست داد. امید است که جایگاه او در بهشت رضوان و در روز جزا همنشین اولیای الهی باشد؛ چرا که فقدان ایشان درد بزرگی را بر تمامی دوستان، ارادتمندان، بیماران و مردم آن منطقه که مشمول خدمات صادقانه ایشان بودند، بر جای گذاشت.
شهید دکتر صفرپور از زبان همکارانش:
- فروردین دو سال قبل بود و ایام عیدی که همه دنبال برنامه های خودشان و استفاده از این تعطیلات بودند. ساعت یک بعد از نیمه شب بود که خبر ناراحت کننده ای را به من دادند و من باید هر طور شده بود، خودم را به شیراز می رساندم. در آن لحظه تنها کسی که به ذهنم رسید تا از او کمک بگیرم، دکتر صفرپور بود. با این حال همان موقع شب به دکتر زنگ زدم و او با خوشرویی پذیرفت و به بیمارستان آمد تا به جای من بیماران را ویزیت کند.
- من از زمانی که دکتر صفرپور دانشجوی رشته پزشکی بود با او در ارتباط بودم و حتی سال اول که در در رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه شیراز پذیرفته شدم و خوابگاه نداشتم (چون در آن زمان از ترم دوم به بعد به دانشجوها خوابگاه می دادند) مدت کوتاهی را البته به عنوان مهمان به اتاق دکتر صفرپور در خوابگاه شهید آیت الله دستغیب می رفتم. اتاق سه نفره آنها سه تخت داشت و دکتر با اصرار فراوان تختش را در اختیار من قرار می داد و خودش روی زمین می خوابید. اما بعد از مدتی که فرصت ماندن من در خوابگاه به عنوان مهمان به اتمام رسید با چند نفر از هم رشته ای ها اتاقی را در همان نزدیکی خوابگاه اجاره کردیم.
شهید دکتر صفرپور از زبان برادر زاده اش:
- عمو عباس به معنای واقعی صبور، مهربان و با گذشت بود. سه روز قبل از شهادتش که در بیمارستان حضرت قائم(عج) فیروزآباد بستری بود، نیاز ضروری به تزریق یک آمپول پیدا کرد؛ اما این آمپول به خاطر کمبود دارویی که وجود داشت، به سختی گیر می آمد. من زمانی که این موضوع را متوجه شدم، از او گلایه کردم که چرا زودتر به خود من اطلاع ندادید؟ با همان حال وخیمی که داشت و به سختی صحبت می کرد، گفت: عمو جان نمی خواستم به شما زحمت می دهم،ضمن اینکه وقتی کمبود دارویی هست این مشکل برای همه هست. گفتم: خیلی سریع و هر طور شده برایتان تهیه می کنم و می فرستم. در همین حین یک آن به ذهنم رسید و به او گفتم: عموجان! آخرین سی تی اسکن ریه تان را برای من بفرستید. وقتی عکس ریه را دیدم با توجه به شدت درگیری ریه، متوجه شدم که چاره ای جز انتقال به شیراز نیست و فردای همان روز به بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) منتقل شد.
دکتر جعفری زاده یکی از داروسازان قدیمی فیروزآباد بعد از شهادت عمویم می گفت: بعد از اینکه متوجه شدیم دکتر صفرپور به داروی خاص و کمیابی نیاز دارد، برایشان تهیه کردیم. روزی که قرار بود آمپول را به دست دکتر برسانیم از پشت تلفن با صدای نحیفی تشکر کرد و گفت: ممنونم دکتر جان؛ اما من در حال انتقال به شیراز هستم. آمپول ها را به بیمارستان فیروزآباد تحویل بدهید تا برای دیگر بیماران نیازمند استفاده شود. عمو عباس به معنای واقعی وجودش را وقف خدمت به مردم کرده بود و حس نوعدوستی و مردمداری و صبر و تعهد ایشان همواره زبانزد خاص و عام بود.پنج شنبه 22 ابان ماه 7 و نیم صبح به بیمارستان رفتم تا هم عمو را ببینم و هم از حال و شرایط جسمی شان مطلع شوم. وارد ICU بیمارستان علی اصغر (ع) که شدم، دیدم عمو عباس با همان آرامش و مظلومیت همیشگی که از او سراغ داشتم، روی تخت بیمارستان و زیر دستگاه دراز کشیده بود. همکاران آنجا گفتند: یک بار ایست قلبی - تنفسی داشته که با تلاش تیم احیا دوباره بازگشته و شرایط کنونی دکتر چندان مناسب نیست.
من خودم به عنوان یک پزشک با بیماران بد حال بسیاری در دوران تحصیل مواجه بودم و بارها عملیات احیاء انجام داده بودم؛ اما آرامشی را که آن روز در چهره عمویم دیدم به جرأت می توانم بگویم که هرگز ندیده بودم. سرانجام ظهر پنج شنبه و بعد از ایست قلبی - تنفسی مجدد روح عمو به یاران شهیدش پیوست و این سخنان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را در ذهن من تداعی کرد که: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
در طی بیش از یک سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه های حق علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های صحرایی، شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی شهدای استان فارس ادامه یافت و سپس با معرفی شهدای مدافع سلامت در بحران کرونا دنبال شد. شهید دکتر «عباس صفرپور» نیز از جمله شهدای مدافع سلامت فارس است که در روزهای بحران کرونا، با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگید و در ادامه معرفی شهدای سلامت استان، با ایشان آشنا می شویم.
شهید دکتر عباس صفرپور
تاریخ و مکان تولد: 20/5/1348 شهرستان فیروزآباد
تاریخ و مکان شهادت: 22/8/1399 بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) شیراز
شهید دکتر عباس صفرپور در سال 1348 در یک خانواده اصیل قشقایی (طایفه چگینی) در شهرستان فیروزآباد به دنیا آمد. او دوران تحصیل در مقطع ابتدایی و راهنمایی را در همان زادگاهش سپری کرد؛ اما برای ادامه تحصیل به دبیرستان شبانه روزی توحید در شیراز آمد.
در سال 1363 هنگامی که هنوز 15 سال بیشتر نداشت برای نخستین بار به جبهه های جنگ که برادرانش نیز در آنجا حضور داشتند، رفت. بعد از اتمام جنگ و شرکت در آزمون سراسری در رشته پزشکی دانشگاه شیراز پذیرفته شد.
بعد از فارغ التحصیلی از درس برای خدمت به مردم محروم جنوب فارس به بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) شهرستان بیرم رفت؛ اما بعد از سال ها خدمت در آنجا سرانجام به زادگاه خود برگشت و در بیمارستان حضرت قائم(عج) شهرستان فیروزآباد مشغول به طبابت شد.
گشاده رویی، صداقت، تعهد، مردم داری و توجه به قشر محروم از ویژگی های بارز دکتر صفرپور در بین همکاران بود.
شهید دکتر صفرپور همزمان با شروع پاندمی کرونا به عنوان یک بسیجی به خط مقدم جبهه مقابله با این بیماری شتافت و در درمانگاه، بیمارستان و مراکز خصوصی شهرستان فیروزآباد به ویزیت بیماران مبتلا به کرونا شتافت و در طی مدت هشت ماه از آغاز کرونا، بیشترین اوقات خود را صرف کشیک شبانه روزی بیماران می کرد. همزمان با اوج پیک سوم کرونا و بعد از ابتلای دکتر صفرپور به ویروس کرونا، با توجه به مجروحیت های شیمیایی که از زمان دفاع مقدس در جسم این پزشک مدافع سلامت وجود داشت، در بخش کرونای بیمارستان حضرت قائم(عج) شهرستان فیروزآباد بستری شد و بعد از وخامت حالش به بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) شیراز انتقال یافت.
سرانجام با وجود تمامی تلاش های کادر درمان، در 22 آبان 1399 به خیل یاران شهیدش پیوست.
شهید دکتر صفرپور از زبان یکی از اساتید دانشگاه:
شهید دکتر صفرپور از زبان همکارانش:
- فروردین دو سال قبل بود و ایام عیدی که همه دنبال برنامه های خودشان و استفاده از این تعطیلات بودند. ساعت یک بعد از نیمه شب بود که خبر ناراحت کننده ای را به من دادند و من باید هر طور شده بود، خودم را به شیراز می رساندم. در آن لحظه تنها کسی که به ذهنم رسید تا از او کمک بگیرم، دکتر صفرپور بود. با این حال همان موقع شب به دکتر زنگ زدم و او با خوشرویی پذیرفت و به بیمارستان آمد تا به جای من بیماران را ویزیت کند.
- من از زمانی که دکتر صفرپور دانشجوی رشته پزشکی بود با او در ارتباط بودم و حتی سال اول که در در رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه شیراز پذیرفته شدم و خوابگاه نداشتم (چون در آن زمان از ترم دوم به بعد به دانشجوها خوابگاه می دادند) مدت کوتاهی را البته به عنوان مهمان به اتاق دکتر صفرپور در خوابگاه شهید آیت الله دستغیب می رفتم. اتاق سه نفره آنها سه تخت داشت و دکتر با اصرار فراوان تختش را در اختیار من قرار می داد و خودش روی زمین می خوابید. اما بعد از مدتی که فرصت ماندن من در خوابگاه به عنوان مهمان به اتمام رسید با چند نفر از هم رشته ای ها اتاقی را در همان نزدیکی خوابگاه اجاره کردیم.
شهید دکتر صفرپور از زبان برادر زاده اش:
- عمو عباس به معنای واقعی صبور، مهربان و با گذشت بود. سه روز قبل از شهادتش که در بیمارستان حضرت قائم(عج) فیروزآباد بستری بود، نیاز ضروری به تزریق یک آمپول پیدا کرد؛ اما این آمپول به خاطر کمبود دارویی که وجود داشت، به سختی گیر می آمد. من زمانی که این موضوع را متوجه شدم، از او گلایه کردم که چرا زودتر به خود من اطلاع ندادید؟ با همان حال وخیمی که داشت و به سختی صحبت می کرد، گفت: عمو جان نمی خواستم به شما زحمت می دهم،ضمن اینکه وقتی کمبود دارویی هست این مشکل برای همه هست. گفتم: خیلی سریع و هر طور شده برایتان تهیه می کنم و می فرستم. در همین حین یک آن به ذهنم رسید و به او گفتم: عموجان! آخرین سی تی اسکن ریه تان را برای من بفرستید. وقتی عکس ریه را دیدم با توجه به شدت درگیری ریه، متوجه شدم که چاره ای جز انتقال به شیراز نیست و فردای همان روز به بیمارستان حضرت علی اصغر (ع) منتقل شد.
دکتر جعفری زاده یکی از داروسازان قدیمی فیروزآباد بعد از شهادت عمویم می گفت: بعد از اینکه متوجه شدیم دکتر صفرپور به داروی خاص و کمیابی نیاز دارد، برایشان تهیه کردیم. روزی که قرار بود آمپول را به دست دکتر برسانیم از پشت تلفن با صدای نحیفی تشکر کرد و گفت: ممنونم دکتر جان؛ اما من در حال انتقال به شیراز هستم. آمپول ها را به بیمارستان فیروزآباد تحویل بدهید تا برای دیگر بیماران نیازمند استفاده شود. عمو عباس به معنای واقعی وجودش را وقف خدمت به مردم کرده بود و حس نوعدوستی و مردمداری و صبر و تعهد ایشان همواره زبانزد خاص و عام بود. پنج شنبه 22 ابان ماه 7 و نیم صبح به بیمارستان رفتم تا هم عمو را ببینم و هم از حال و شرایط جسمی شان مطلع شوم. وارد ICU بیمارستان علی اصغر (ع) که شدم، دیدم عمو عباس با همان آرامش و مظلومیت همیشگی که از او سراغ داشتم، روی تخت بیمارستان و زیر دستگاه دراز کشیده بود. همکاران آنجا گفتند: یک بار ایست قلبی - تنفسی داشته که با تلاش تیم احیا دوباره بازگشته و شرایط کنونی دکتر چندان مناسب نیست.
من خودم به عنوان یک پزشک با بیماران بد حال بسیاری در دوران تحصیل مواجه بودم و بارها عملیات احیاء انجام داده بودم؛ اما آرامشی را که آن روز در چهره عمویم دیدم به جرأت می توانم بگویم که هرگز ندیده بودم. سرانجام ظهر پنج شنبه و بعد از ایست قلبی - تنفسی مجدد روح عمو به یاران شهیدش پیوست و این سخنان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را در ذهن من تداعی کرد که: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».